۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

میعادگاه

هر روز همینجا
میان کوچه پس کوچه های
شعر هایم
به انتظارت مینشینم،
و قند آب می کنم در دلم
با دیدن رد پایت
بر گوشه ی این کلمات؛
این روزها
بساط لبخندم را هم 
برایت
براه کرده ام
که مبادا ناغافل 
از راه برسی و 
ماهت را
بر صورتم جستجو کنی؛
اما باور کن
که به جان عزیزت سخت است
تنها دل بستن به
سایه ی آبیت بر این ابیات؛
پس امشب هم
باز،
می نشینم
همینجا
تکیه بر دیوارهای
این همه شعر سپید
تنها به انتظار تو
آبی.

هیچ نظری موجود نیست: