هر روز همینجا
میان کوچه پس کوچه های
شعر هایم
به انتظارت مینشینم،
و قند آب می کنم در دلم
با دیدن رد پایت
بر گوشه ی این کلمات؛
این روزها
بساط لبخندم را هم
برایت
براه کرده ام
براه کرده ام
که مبادا ناغافل
از راه برسی و
ماهت را
بر صورتم جستجو کنی؛
بر صورتم جستجو کنی؛
اما باور کن
که به جان عزیزت سخت است
تنها دل بستن به
سایه ی آبیت بر این ابیات؛
که به جان عزیزت سخت است
تنها دل بستن به
سایه ی آبیت بر این ابیات؛
پس امشب هم
باز،
باز،
می نشینم
همینجا
همینجا
تکیه بر دیوارهای
این همه شعر سپید
این همه شعر سپید
تنها به انتظار تو
آبی.
آبی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر