۱۳۸۹ اسفند ۷, شنبه

فرسایش


خودت،
 خودت را
و خودِ خودت را
و بچه هایِ درون زاده یِ خودت را
نوازش بده؛
نترس!
 آرام، مشغول مردنت باش...

۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه

فاحشه


نا خواسته از عشق بارور میشویم
نا خواسته سقطش میکنیم
و سپس
 با هزار زجه از آرزوهای محال
در میان انبوهی از گیسوان خاطراتمان
کفنش می کنیم
و هرگز
به خاک نمی سپاریمش.

۱۳۸۹ اسفند ۲, دوشنبه

اشتباهی



حالا تو هی بال بزن و
ادای فرشته ها را در بیاور
من که دیگر مرده ام!

۱۳۸۹ بهمن ۲۱, پنجشنبه

دمش گرم!

می دانی،
 طفلک تقصیری نداشت
مرا فروخت که
برای خودش کمی تنهایی بِخرد
بگذارد سر سفره
با سی سالگیش بخورد
که بزرگ شود که بلکم
شاید او هم
روزی مَرد شود
حالا نه اینکه فکر کنی که مرد نبود،
 نه!
نبود! اما
آخر تو که نمی دانی
چه کوفتیست این دوست داشتن!
من اما کاملا با منطق درکش میکنم
خوب، سخت است که مدام
کسی در چشمانت نگاه کند
 و ببینی عشق
درونشان موج میزند
یا که هر لحظه
بدانی نفسی به نفست بند است
هر روز حرف های عاشقانه بزنی
و بدانی که دیگر
تنها نیستی؛
می بینی تهوع آور است!
نه،
هر چه فکرش را میکنم می بینم
درکش میکنم؛
بی انصاف هم نباید بود
باز جای شکرش باقیست
انصافا
دلم را خوب شکست،
دمش گرم!
سالها سرم گرم
به ترمیمش خواهد بود...

۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

مست

خاطره پشت خاطره
مرور می کنم
تا بدانجا که مست می شوم
سرگیجه می گیرم
بالا میاورم، 
...
تمام وجودت را

۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

قمار

آرام نشسته بودم
پای همان دیوارِ سپید همیشگی
با آن پنجره ی رو به خوشبختیش
که خیال می کردم تا اَبد
برایمان
طلوع می آورد،
حتی هنوز
حلال ماه از لبانم نرفته بود
که خبر دادی
مرا ناغافل
در قمار
به سیاهی شب باخته ای؛
...
می دانی،
تنها جگرم سوخت
که بخدا ارزان باختی!


۱۳۸۹ بهمن ۱۸, دوشنبه

...

آدمیزاد ست دیگر
جایزالخطاست؛
شرمنده مخاطب جان
شعرهایم همه،
دروغ از آب 
در "نه" آمدند، مُردند!

ع ش ق

تنها سه حرف بود
...
دستانم را رها کرد
افتادنم را دید
و
رفت .

۱۳۸۹ بهمن ۱۲, سه‌شنبه

ثکوت

گفتی:
 چاره ای نیست
تا دیکته ام خوب نشود
از آمدن خبری نیست؛
من هم گفتم:
 قبول!
اما نمی دانم چرا
هرچقدر هم که می نویسم "صبر"
باز،
همه ی "صاد" هایم می شوند
 "سین" ِ بی دندانه و
"ت" ِ دل تنگی هایم "طا"ی دسته دار
و گیر میکنند در گلویم
مثل یک بغض
و هی فشار می دهند
سینه ام را همه ی نقطه های
"ث" که نشسته اند جای
 "سین " ِ"سکوت" ِ تو؛
قول داده ام ، قبول!
این بار هم عیب از
سواد نم زده ی من در زیر
این روزهای بارانی،
بی تو، بود.