۱۳۸۹ شهریور ۲۹, دوشنبه

نقاشی

دلم می خواهد نقاشی بکشم
خودم را
تو را
کوچه را
دست هایمان را
گره خورده در هم
شاید هم کمی دورتر
شاید خیلی دورتر
شاید هم خیلی خیلی دورتر
اصلا شاید تو را نکشیدم
شاید آن دور دورها
تنها یک نقطه روشن گذاشتم
اما گفته باشم آسمانم زرد است
زمین آبی
درختان صورتی
پرندگان اسپانیایی می خوانند
و باد فلامینکو می نوازد
و من تنها می رقصم
با یک دامن بزرگ چیندار
که رویش پر ماهیست
بعد هر چه ستاره دارم
بر سینه آسمانم می زنم
تا یک شبه ژنرال شود
آنوقت کودتا می کنم و
هر چه مداد سیاه است
 را
خلع قدرت
یک گوشه نقاشیم را هم برای همیشه
سفید می گذارم
که زمستان باشد
که برف باشد
که تو جایی برای دوباره آمدن
داشته باشی
بعد
در آخر
تو بیا
نقاشیم را ببین
به وسعت آسمانش
به رویم  لبخند بزن
شیطنت کن
برایم نمره یک پنج بگذار
یک پنج برعکس



۱ نظر:

زهرا گفت...

اين عاليه, مي تونه يه دستطرح حسابي بشه. خيلي تصويريه:):)