۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

مداد رنگی

امشب آنقدر سردم است
که بی اختیار،
مدام یادت می کنم؛
...
دلم هوای نقاشی کرده است،
مداد رنگی هایم را برمی دارم و
به رنگ برف ترسیمت می کنم،
به همان سردی
با همان سکوت،
بی انتها؛
آنقدر رنگ می زنم و
مدادم را فشار می دهم
که دیگر هرگز تا اردیبهشت،
آب نشوی
...
نگاه کن گلم،
چقدر شبیهت شد!



هیچ نظری موجود نیست: